آیا هنرهای تجسمی می تواند مانند موسیقی آرامش، امید و اطمینان را ارائه دهد؟

برای بسیاری از ما طبیعی است که موسیقی را درمانی بدانیم. تقریباً همه ما بدون آموزش، دی جی های روح خود هستیم، ما مهارت کافی داریم در انتخاب قطعات موسیقی که حال و هوای فعلی ما را بهبود می بخشد یا تغییر می دهد. با این حال تعداد کمی از ما فکر می کنیم که برای این نوع کمک به هنرهای تجسمی روی بیاوریم. تعداد کمی از ما نقاشی یا مجسمه را در زندگی عاطفی خود دخالت می دهیم. ما لیست پخش تصاویر مورد علاقه را در گوشی خود نداریم. ما گالری های خصوصی خود را روی رایانه هایمان جمع نمی کنیم. هزینه و اعتبار هنر معمولاً ما را از چنین مراحلی عقب می‌کشد. شیوه‌ای که مؤسسه و گالری ها از هنر به ما ارائه می‌کنند، ما را دعوت نمی‌کند که خودمان را با این آثار مربوط کنیم.

در گالری های رسمی موزه‌ها، جایی که بیشتر ما هنوز به دنبال یاگیری این هستیم که چه رفتاری در مقابل هنر داشته باشیم، بسیاری از ما – در قلبمان – کمی گم شده‌ایم (ممکن است که در فروشگاه راحتتر  باشیم؛ شاید به طور شرم آوری لحظات پربارتری را در مقابل کارت پستال نقاشی ها داشته باشیم تا در مقابل اثر اصلی). ما به عنوان اثر نگاه می‌کنیم، به تاریخ و محل خلق اثر بها میدیم، و شاید سعی کنیم مشابهتی با اثر پیدا کنیم.  اما آیا این واقعا برای من مهم است؟ و واقعا هنر برای چیست؟ سوال دوم مدت هاست که مبتذل و عوامانه احساس می شود و یا به سادگی بی پاسخ است و این موضوع بسیار خطرناک است. اگر هنر شایستگی اعتبار عظیم خود را دارد (که من فکر می‌کنم که دارد)، پس باید بتواند هدف خود را با عبارات نسبتاً ساده بیان کند. من معتقدم هنر در نهایت یک رسانه درمانی است، درست مانند موسیقی. همچنین وسیله‌ای است که از طریق آن می‌توانیم کارهایی مانند بازیابی امید، عزت بخشیدن به رنج، توسعه همدلی، خنده، شگفتی، پرورش حس ارتباط با دیگران و بازیابی احساس عدالت و آرمان‌گرایی سیاسی را انجام دهیم.

اما برای اینکه هر یک از این کارها را برای ما انجام دهد، باید به شیوه درستی به هنر نزدیک شویم. لازم است که اساساً نه بر اساس معیارهای تاریخ هنر (هرچقدر هم جالب باشد)، بلکه بر اساس یک روش روانشناختی که ما را دعوت می کند تا خود را عمیق تر با آثار هنری هماهنگ کنیم. شیوه روان‌شناختی شناخت هنر چگونه است؟ در ادامه مجموعه ای از آثار راه را به ما نشان می دهد.

امید
پل روی برکه ای از نیلوفرهای آبی (1899) اثر کلود مونه (بالا)

نقاشی مونه یکی از محبوب ترین آثار موزه متروپولیتن نیویورک است. این موضوع برای بسیاری از افراد با ذوق و اهل پیچیدگی نگران کننده است، که طعم “زیبایی” از این طریق را به عنوان نشانه ای از احساساتی بودن و حتی حماقت می دانند. این نگرانی ممکن است به این دلیل باشد که علاقه به این نوع هنر را نشانه نوعی  توهم می دانند. ولی در واقع کسانی که عاشق باغ های زیبا هستند گاهی شرایط واقعی زندگی را فراموش می کنند، مثلا اتفاقاتی مانند جنگ، بیماری و مشکلات سیاسی و فساد که مارا از زیبایی دور نگه می دارد. افراد دائماً به هنر نیاز دارند تا این نوع زیبایی به آنها یادآوری شود. اما افراد با ذائقه پیچیده در این سرگردانی به سر می برند که چیزهای دیگه را پیشنهاد دهند و این موضوع آنها را از واقعیت زندگی دور نگه می دارد.

ما نباید در پیدا کردن مشکلات خود به آدرس اشتباه برویم، زیرا که بزرگترین خطری که با آن روبرو هستیم نداشتن “رضایت” است. تعداد کمی از ما بدی های دنیایی که در آن هستیم را فراموش می کنیم و ما مدام در ریسک گرفتار شدن در خشم، افسردگی و نا امیدی هستیم. خطر واقعی از دست رفتن امید به انسان است. این نوع ناامیدی است که هنر برای تصحیح آن مناسب است و اشتیاق مردمی به زیبایی را توضیح می دهد. گل در بهار، آسمان آبی، کودکانی که در ساحل می دوند… اینها نمادهای بصری امید هستند. نشاط یک دستاورد است و امید چیزی است که باید جشن گرفت.

همدلی

گرگ و میش زندگی (1894) سیدنی تالی

دوست داشتن دیگران بخصوص اگر مسن باشند بسیار سخت است. در پرتره تالی زنی مسن و خمیده و متفکر با پس زمینه ای تیره دیده می شود. ما تشویق می‌شویم که بیشتر از حد معمول در مورد او کنجکاوی کنیم. او قبلاً قوی و قاطع بوده، او در گذشته عاشقانی داشته است. او با دقت و با هیجانی آرام در عصر به راه افتاده است تا به این مکان بیاید.

حالا دوست داشتن او سخت است و شاید او این را می داند. او عصبانی می شود، کنار می کشد، اما او به افراد دیگری نیاز دارد که از او مراقبت کنند. هر کسی می تواند در موقعیت او قرار بگیرد و لحظاتی وجود دارد که بسیاری از افراد – در هر مرحله از زندگی – تحسین یا دوست داشتن آنها کمی سخت است. عشق اغلب با تحسین مرتبط است: ما عاشق می شویم زیرا شخص دیگری را هیجان انگیز و شیرین می یابیم. اما جنبه دیگری از عشق وجود دارد که در آن ما تحت تأثیر نیاز دیگری از طریق سخاوتمندی قرار می گیریم مانند تالی که نسبت به پرستارش سخاوتمند است. نقاش با احتیاط به صورت او نگاه می کند و متعجب می شود که او واقعاً چه کسی است.

اهميت دادن
شیشه ونیزی قرن چهاردهم

کارگاه‌های شیشه‌ سازی ونیز در دوره قرون وسطی به دلیل تولید دقیق‌ترین، ظریف‌ترین و شفاف‌ترین ظروف شیشه‌ای که بشر تا به حال شناخته بود، مشهور شد. بیشتر اوقات ما باید قوی باشیم. ما نباید شکنندگی خود را نشان دهیم. ما این را از زمان زمین بازی در کودکی می دانیم. همیشه یک بخشی از وجود ما شکننده است، اما ما آن را بسیار پنهان نگه می داریم. با این حال شیشه ونیزی به خاطر ضعف خود عذرخواهی نمی کند. ظرافت خود را می پذیرد. باعث می شود دنیا بفهمد که به راحتی ممکن است آسیب ببیند.

شیشه به دلیل کمبود یا اشتباه شکننده نیست. اینطور نیست که سازنده آن سعی داشته باشد آن را سخت و مقاوم کند و سپس – احمقانه – طوری آن را بسازد که حتی توسط یک کودک هم براحتی شکسته می شود. شیشه  شکننده است و به راحتی آسیب می بیند زیرا نتیجه پالایش فراوان و تمایلش به استقبال از نور خورشید و شمع  برای عبور از اعماق خودش است. شیشه چیزهای فوق العاده ای کسب می کند اما قیمت آن شکنندگی است. این وظیفه تمدن است که به اشکال ظریف‌تر فعالیت‌های انسانی اجازه رشد دهد برای ایجاد محیط هایی که در آن شکننده بودن اشکالی ندارد. واضح است که شیشه ممکن است شکسته شود، بنابراین باعث می شود با ملایمت از انگشتان خود استفاده کنید. این یک داستان اخلاقی در مورد ملایمت است که با یک ظرف آب خوری بیان می شود. این آموزش برای لحظات مهم تری در زندگی است که در آن اعتدال تفاوت واقعی درارتباط با افراد دیگر ایجاد می کند. بالغ بودن یعنی آگاهی از تأثیر قدرت خود بر دیگران. نکته ای که مدیران باید به آن توجه داشته باشند.

غم و اندوه
فرناندو پسوا (2007-08) اثر ریچارد سرا

ما اغلب در رنج خود به شدت تنها هستیم. در دنیای شاداب که موفقیت را می پرستد، بدبختی های ما شرم آور است. ما نه تنها غمگین هستیم، بلکه از اینکه تنها کسانی هستیم که به نظر می رسد غمگین هستیم، ناراحتیم. ما نمی‌توانیم رنج را از زندگی حذف کنیم، اما می‌توانیم یاد بگیریم که با موفقیت بیشتری رنج بکشیم – یعنی کمتر احساس آزار و اذیت کنیم و یا این تصور که ناعادلانه مجازات می شویم را رها کنیم. فرناندو پسوا اثری به یاد ماندنی، زیبا و تاریک از ریچارد سرا یک شاعر پرتغالی است که جهتی به  سمت مرثیه سرایی دارد (آه دریای شور/ چقدر از نمک تو اشک پرتغال است) نامگذاری شده است.  این اثر هنری غم و اندوه ما را انکار نمی کند، به ما نمی گوید که روحیه  خود را بهتر کنیم یا نمی خواهد ما را به سمت روشن تری هدایت کند. مقیاس بزرگ و شخصیتی که در این اثر گرامی داشته می شود تاریک بودن، عادی بودن و جهانی بودن غم را نشان می دهد.این اثر به ما اطمینان می دهد که ما بتوانیم جایگاه مشروع احساسات جدی را در یک زندگی معمولی تشخیص بدهیم و به آن پاسخ دهیم.

این اثر به جای اینکه ما را با حالت تاریک ترمان تنها بگذارد، آنها را به عنوان ویژگی های اصلی زندگی معرفی می کند. مانند بسیاری از بزرگترین آثار هنری، خانه ای با وقار برای غم و اندوه به ما نشان می دهد.

کار
کمد لباس (1663) اثر پیتر دو هوچ

در این صحنه ساده که  توسط نقاش ژانر هلندی قرن هفدهم، پیتر دی هوچ کشیده شده است، افرادی را می بینیم که مشغول کار خانه هستند. هیچ سرباز، پادشاه یا شخصیت الهی در کار نیست. این یک زندگی معمولی است که تا به امروز می شناسیم. دیدن زیبایی و علاقه به کارهای ساده روزمره در محیطی که در آن زندگی می کنیم دشوار است. ما برای شغلمان از خانه خارج می شویم، قبض هایی داریم که باید پرداخت کنیم، خانه ای داریم که باید تمیز کنیم، و بخاطر درخواست هایی که کارهای روزانه از ما دارند به شدت آزرده هستیم. این تجسم چیزی است که می تواند خسته کننده، پیش پا افتاده و حتی غیر سکسی دیده شود.

اما این تصویر ما را تکان می دهد زیرا ما حقیقت پیام آن را درک می کنیم. بسیاری از بارهای ما برداشته می شد، اگر فقط مانند دی هوچ می دانستیم که چگونه ارزش روال عادی را تشخیص دهیم. نگرشی که این نقاشی  ما را تشویق به دیدن می کند این است که موضوعات بزرگ زندگی را که در جستجوی آن هستیم مانند موفقیت، شادی و روابط خوب بستگی دارد که ما چطور به چیزهای کوچک نزدیک می شویم. مجسمه بالای در یک سرنخ است که نشان دهنده پول، عشق، موقعیت، سرزندگی و ماجراجویی است. کارهای ساده روزمره مخالف این امیدهای بزرگتر نیست، بلکه راهی برای رسیدن به آنها هستند. اینکه بسیاری از مردم به این نقاشی احترام می گذارند امیدوار کننده است. این نشان می دهد که ما عمیقاً می دانیم که دی هوچ به چه چیز مهمی رسیده است.

قدردانی
یک قصیده کوتاه: دافنیس و کلوئی (-1500-01) اثر نیکولا پیزانو

پیزانو در نقاشی دافنیس و کلوئه، آغاز عشق را نشان می دهد، لحظه‌ای که شیرینی و لطف دیگری به شدت برای ما حضور دارد. دافنیس، کلویی را آنقدر باارزش می‌داند که به سختی جرأت می‌کند او را لمس کند. تمام سرسپردگی، نجابت و امید به  آینده در او واضح است. او می خواهد سزاوار او باشد، نمی داند آیا کلوئی او را دوست خواهد داشت یا نه و این شک لطافت او را تشدید می کند. از دید او، شاید نتوان بر کلوئی حساب کرد. زمانی که در یک رابطه طولانی مدت حضور شخص دیگر تبدیل به عادت شده است، زمانی که دیگری کاملا آشنا شده است. این تصویر ضروری به نظر می‌رسد، زیرا قدرتی دارد که ما را برمی گرداند به حسی از سپاسگزاری و شگفتی که فراموش شده است.

 

روابط

رنج در آشپزخانه (2012) اثر جسیکا تاد هارپر

 

ما با تصاویری از اینکه روابط باید چگونه باشد احاطه شده ایم، بسیاری از آنها عمیقاً فریبنده هستند و در رابطه عاطفی ما با دیگری بسیار آسیب زننده هستند. مردم به ندرت با صداقت کامل در مورد آنچه در روابطشان اتفاق می افتد صحبت می کنند. پشت این سکوت نیاز به نشان دادن خودمان در مورد پیشرفت در یکی از مهم ترین چالش های زندگی در بزرگسالی نهفته است: “موفقیت در شاد بودن با شخص دیگر”. ما به آثار هنری نیاز داریم که میتوانند به ما نشان دهند که مشکلات ما غم انگیز و عادی هستند. ما در مقابل به تصاویر محصور کننده هالیوودی نیاز نداریم. خشونت خانگی شدید نادر است، اما چالش های روزانه در روابط طبیعی هستند که اغلب سعی می شود تا نشان داده نشوند.

در تصویر جسیکا تاد هارپر، زوجی احتمالاً در حال برنامه ریزی برای داشتن یک شب خوب بوده اند، اما اکنون همه چیز به اشتباه پیش رفته است. یک نفر احساس خشم می کند. دیگری شاید گریه می کند اما نکته مهم این است که این افراد می توانند افراد خوبی باشند، ما نباید آنها را محکوم کنیم. آنها دوست داشتنی هستند، اما در چنگال یک مشکل واقعاً دشوار هستند و شاید شما هم در این موقعیت بوده اید. هنر می تواند به عنوان یک مخزن خصوصی برای حقایقی عمل کند که بسیار عجیب و غیرقابل قبول هستند که معمولا با افراد دیگری که می شناسیم به اشتراک نمیگزاریم.

مصرف گرایی
خدمتکار آشپزخانه با طبیعت بی جان سبزیجات و میوه (1620-05) اثر ناتانیل بیکن

ایده مصرف‌گرایی به‌عنوان شر، بلایی است که با آن می‌توان دنیای مدرن را شکست داد. با این حال، مصرف‌گرایی در بهترین حالت خود بر پایه عشق به میوه‌های زمین، لذت بردن از نبوغ انسانی و قدردانی از دستاوردهای گسترده ای از تلاش و تجارت سازمان‌یافته استوار است. این نقاشی ما را به زمانی می برد که فراوانی تازگی داشت و جزو یک ویژگی ممتاز حساب نمی شد.

ما انقدر از طمع داشتن به چیزها می ترسیم که فراموش می کنیم عشق به مادیات چقدر می تواند لایق احترام باشد. در سال 1620، ادای احترام به اشراف و ثروتمندان امری عادی طلقی می شد، چیزی که در دنیای امروز کسالت بار  و گاهی با احساس گناه همراه است. شاید درسی که می توانیم از این تصویر بگیریم این باشد که بتوانیم به مصرف گرایی یک پاسخ خوب بدهیم، اینکه شاید زندگی بدون خربزه و انگور ممکن نباشد، ولی می توانیم قدردانی کنیم از نیاز و تلاشی که برای تهیه آنها می گذاریم.

ترجمه توسط تیم هنرکاو از مقاله ای در وبسایت گاردین، برای مطالعه مقاله اصلی اینجا را کلیک کنید.

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید